ارزش هر گل به اندازه ي عمري است كه پاي آن صرف كرده اي«شازده كوچولو»
من آدم امروز هستم.هيچ وقت آرزوي گذشته را ندارم.حتي بهترين روزها و حالات.در امروز زندگي مي كنم.نه اينكه روزمره باشم.نه...ولي خب، اهل اين نيستم كه هي بگويم قديم ها بهتر بود و كاش مثل قبل ها بود. هر چه بود شد.. هر طور بود گذشت.
اما يك چيز را نمي توانم انكار كنم:عاشق لحظه هايي هستم كه يك آدم براي تو وقت مي گذارد تا حالت را بهتر كند.
مثلا مي رود مي گردد تا كتابي را كه دوست داري پيدا كند.يا وقت مي گذارد تا مثلا همراهي ات كند در لحظه اي تلخ يا دلهره آور...
نزديك سي سال گذشته ولي هنوز وقتي به آن روزي فكر مي كنم كه مجبور بودم تعطيلات نوروز براي كشيك تنبيهي به تبريز برگردم و تنها توي خوابگاه باشم و ديدم دوستي روي ديوار اتاق شعري به تسكينم نوشته خيلي حالي به حالي شدم.
خودش هم تعجب مي كند كه چرا اينقدر از آن خاطره ياد مي كنم و من مي گويم كه به موقع بود.خيلي به موقع...
روزگاري كه مادر رفت، آن دو دوستي كه زن و شوهر هم هستند به ديدنم آمدند تا برم دارند و به مطب برم گردانند.
مرد آرام رانندگي مي كرد و زن با محبت مادرانه اي تسكينم مي داد و هي خوراكي هاي خوشمزه اي كه مال مادربزرگ هاي صد سال پيش است تعارفم مي كرد.با خودم گفته بودم كه از اين بهتر نمي شود.چقدر حال آدم خوب مي شود وقتي كسي اينقدر جدي اش مي گيرد و برايش وقت مي گذارد.
حالا، هفت روز است كه پدر هم رفته است.نمي توانيد تصور كنيد كه وقتي ديشب ديدم كه اين دو نفر باز هم اينقدر وقت گذاشته اند و حلوا و شله زرد براي شب هفت پدر تيار كرده اند و با گلي خوشبو و زيبا دم در آورده اند و با رعايت فاصله ي ايمني منت به سرم گذاشته اند، چه روزگار و حال خوشي پيدا كردم..
كرونا دارد فاصله مي اندازد.دارد مراسم و سنت ها را ممنوع و غير ممكن مي كند.امانمي تواند دوستي را از سكه بياندازد. حتي از دور شايد به حضوري از دور شايد به تصويري... شايد به كلامي... شايد به نوشته اي...
در روزگار كرونايي، مهم ترين سرمايه ي آدمي دوستي است.
هي، جنابان دوست!همه ي شما كه وقت مي گذاريد كه حال دوست را بپرسيد.حال دوست را خوش كنيد دم همه ي شما گرممحبت و مهر همه ي شما بجا و به موقع بود و هستبجا و به موقعحال هم را بپرسيمحال هم را خوب كنيم❤️
جمعه ۲۲ فروردین ۹۹ | ۱۸:۳۵ ۸۷ بازديد
تا كنون نظري ثبت نشده است